سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

94.02.27

سلام............. الحمدلله دیشب اولین دندون بالایی امیرعباس نیش زد خیلی اذیت شد.... البته هنوز هم بهانه میگیره و بیقراری میکنه اما بهتر شده و خداروشکر غذا میخوره      مبارکه عسل مامان دو تا دندون بالایی در بیاد خوشگلتر هم میشی 
28 ارديبهشت 1394

94.02.26

سلام دوستان عزیز عیدمبعث برهمگی مبارک اتفاقات جدید: امیرعباس چند روزیه سخت مشغوله تمرین برای ایستادن هست و تا جائیکه بتونه باسن خودش رو بالا میبره و پاهاش رو باز میکنه تا بتونه تعادل خودش رو حفظ کنه و بایسته و یکبار موفق شده... تقریبا دستش رو به همه جا میگیره برای ایستادن چه در و دیوار چه مبل و صندلی و میز و هرچیز دیگه. دیشب دو بار ایستاد و دستهاش رو رها کرد ... با ماشاالله ماشالله گفتن من و بابایی حسابی به شوق اومده بود که تا جاییکه میتونه بایسته اما خوب زیاد پاهاش قدرت نداشت. تقریبا این کار هرشبش هست که قبل از خواب سبد اسباب بازیهاش رو اول چپه کن بعد بخوابه ... دیگه تقریبا هرموقع باهام کاری داشته باشه میگه مامان ... ماما.......
26 ارديبهشت 1394

اوایل یازده ماهگی

سلام چند روز گذشته روزهای تلخی داشتم ...بماند .... امیرعباس رو دو بار توی دو روز گذشته بردم حرم سوار ماشین های برقی شد فکر نمیکردم دوست داشته باشه ... خانمی که مسئولش بود حسابی عاشق امیرعباس شده بود بخاطر همین هربار که سوار شده یکی هم افتخاری سوار شده و خوش بحالش شده ... خداروشکر.... ...
9 ارديبهشت 1394

94.02.09

سلام بالاخره اقا امیرعباس یه فرصتی برای نوشتن داد... جدیدا خیلی شیطون شده ... چهاردست و پا مثل جت میره و دستش رو به مبلها میگیره و البته هرچیزی تا بلند بشه و بایسته ... همه چیز رو به قول قدیمی ها به دیوار اویزون کردیم .... جیغ های وحشتناکی میزنه ... گاهی اوقات احساس میکنم بخاطر اینه که نمیتونه حرف بزنه ... گاهی بخاطر جلب توجه هست که انتظار داره فقط به اون توجه کنیم ...گاهی اوقات ذوق میکنه ...خلاصه که هرچی هست گوشهامون رو داغون کرده .... حسابی وقتم رو گرفته ... تقریبا نصف شدم ... نه میذاره چیزی بخورم ... نه میذاره استراحت کنم... بدجوری هم وابسته شده به من ...گاهی شبها حتی بغل باباش هم نمی ایسته ... نسبت به غریبه ها حساس شده و ت...
9 ارديبهشت 1394